پاسخ به یک سوال پر تکرار: کدام الگوی رفتاری دیسک از بقیه بهتر است؟
- partedu
- Jul 18
- 5 min read

یکی از پرتکرارترین سؤالاتی که در جلسات آموزش DISC یا در تستهای آنلاین رفتارشناسی مطرح میشود، این است:
«کدام الگوی رفتاری DISC بهتر است؟»
یا به بیانی دیگر:
«آیا من الگوی رفتاری درستی دارم؟»
در نگاه اول، این سؤال ممکن است ساده یا حتی منطقی به نظر برسد. اما پشت این پرسش، یک فرض نادرست و خطرناک وجود دارد: اینکه یک الگوی رفتاری نسبت به بقیه "برتر"، "موفقتر" یا "مطلوبتر" است.
در این مقاله، با هم بررسی میکنیم چرا این سؤال، اگرچه رایج است، اما باید با دقت و عمق بیشتری به آن نگاه کنیم.
دیسک چیست؟ نگاهی کوتاه
مدل رفتارشناسی DISC، چهار الگوی رفتاری اصلی را شناسایی میکند:
D (Dominance)– سلطهگر، تصمیمگیر، هدفمحور
I (Influence) – تأثیرگذار، اجتماعی، الهامبخش
S (Steadiness) – باثبات، صبور، حامی
C (Conscientiousness) – وظیفهشناس، دقیق، تحلیلگر
هیچ الگویی از الگوهای رفتاری "خوب" یا "بد" نیست. DISC صرفاً به ما کمک میکند الگوهای رفتاری خود و دیگران را بهتر بشناسیم و ارتباطات مؤثرتری داشته باشیم.
ریشهی پرسش: چرا میپرسیم «کدام بهتر است؟»
دلایل متعددی باعث میشود مردم دنبال "بهترین" الگو باشند:
1. نیاز به مقایسه و تایید: ما ذاتاً میخواهیم بدانیم "آیا طبیعی هستم؟"، "آیا بهتر از دیگرانم؟"
2. کسب موفقیت: بسیاری تصور میکنند که برخی الگوها (مثلاً الگوی D یا I) در رهبری، کارآفرینی یا موفقیت شغلی بهتر هستند.
3. تجربهی ناخوشایند گذشته: افرادی که از خود یا الگوی رفتاریشان ناراضی هستند، معمولاً به دنبال الگویی "بهتر" برای تقلید میگردند. این نارضایتی میتواند ناشی از تجارب منفی متعددی باشد که فرد در گذشته داشته است، از جمله شکستهای عاطفی، مشکلات در روابط اجتماعی، یا حتی چالشهای حرفهای. این احساس نارضایتی ممکن است به فرد انگیزه دهد تا به جستجوی الگوهای جدید و مثبتتر بپردازد. به عنوان مثال، ممکن است فردی که همیشه در روابط عاطفی خود دچار مشکل بوده، به دنبال افرادی باشد که روابط موفقتری را تجربه کردهاند و از آنها بیاموزد. این جستجو میتواند شامل مطالعهی کتابها، تماشای فیلمها، یا حتی پیوستن به گروههای حمایتی باشد که به او کمک میکند تا دیدگاههای جدیدی را در مورد خود و نحوهی تعامل با دیگران پیدا کند. علاوه بر این، این افراد ممکن است به دنبال مشاورههای حرفهای نیز بروند تا با کمک یک متخصص، الگوهای رفتاری منفی خود را شناسایی و اصلاح کنند. در این راستا، آنها میتوانند از تجربیات دیگران بهرهبرداری کنند و مهارتهای جدیدی را یاد بگیرند که به آنها کمک میکند تا به نسخهی بهتری از خود تبدیل شوند. به طور کلی، این روند جستجو و تغییر نه تنها به فرد کمک میکند تا از تجربیات ناخوشایند گذشتهاش فاصله بگیرد، بلکه او را به سمت رشد و پیشرفت شخصی سوق میدهد. در نهایت، این افراد با الهام از الگوهای مثبت، میتوانند زندگی خود را دگرگون کرده و به اهداف جدیدی دست یابند.
اما واقعیت این است که موفقیت و رضایت از زندگی، نه به الگوی رفتاری، بلکه به "خودآگاهی و رشد فردی" بستگی دارد.
هر الگو نقاط قوت خاص خود را دارد
به برخی از ویژگیهای مثبت هر الگو نگاهی میاندازیم:
نقاط قوت
D : رهبری قوی، تمرکز بر هدف، جسارت در تصمیمگیری -
I : مهارتهای اجتماعی بالا، انگیزشبخشی، مثبتاندیشی -
S : وفاداری، گوشدادن فعال، ایجاد آرامش در تیم -
C : دقت بالا، تحلیل منطقی، پایبندی به کیفیت -
آیا میتوان گفت «دقت» بهتر از «انگیزش» است؟ یا «رهبری» مهمتر از «وفاداری»؟ پاسخ روشن است: بستگی دارد به موقعیت، نقش و نیازهای آن لحظه.
موفقیت واقعی یعنی تطبیق و تعادل. این مفهوم در دنیای معاصر به یکی از کلیدیترین عناصر برای رسیدن به اهداف شخصی و حرفهای تبدیل شده است. در حقیقت، موفقیت تنها به معنای دستیابی به مقام یا ثروت نیست، بلکه شامل توانایی انطباق با شرایط مختلف و حفظ تعادل در زندگی است.
مطالعات منابع انسانی و روانشناسی رفتاری نشان دادهاند که موفقترین افراد در دنیا، الزاماً متعلق به یک الگوی خاص نیستند. در واقع، این افراد از تنوع زیادی برخوردارند و هر یک ویژگیهای منحصر به فرد خود را دارند که آنها را در مسیر موفقیت یاری میکند. این نکته نشان میدهد که موفقیت به نوعی فراتر از قابلیتهای ذاتی و ویژگیهای شخصیتی است و بیشتر به نحوه عملکرد و انطباق افراد با چالشها و فرصتهای زندگی بستگی دارد.
بلکه آنها کسانی هستند که:
الگوی رفتاری خود را شناختهاند،
نقاط ضعف خود را اصلاح کردهاند،
و در موقعیتهای مختلف، رفتار خود را با نیاز آن موقعیت تطبیق دادهاند.
شناسایی الگوی رفتاری به افراد کمک میکند تا نقاط قوت و ضعف خود را بهتر درک کنند. این شناخت نه تنها موجب افزایش خودآگاهی میشود، بلکه به آنها این امکان را میدهد که در موقعیتهای مختلف به طور مؤثرتری عمل کنند. به عنوان مثال، یک فرد با الگوی C که ذاتاً تحلیلگر است، ممکن است یاد بگیرد در جلسات کاری، به سبک I ارتباط برقرار کند تا مؤثرتر باشد. این تغییر در شیوه ارتباطی به او کمک میکند تا با دیگران بهتر ارتباط برقرار کند و ایدههای خود را به شیوهای قابل فهمتر ارائه دهد.
یا یک فرد D که به طور طبیعی میتواند رهبری قوی باشد، بیاموزد در برخورد با همکاران حساس، صبوری بیشتری به خرج دهد. این نوع تطبیق در رفتار به او این امکان را میدهد که نه تنها به عنوان یک رهبر مؤثر عمل کند، بلکه بتواند محیط کاری را برای همه اعضای تیم مثبتتر و سازندهتر کند. در واقع، این نوع انطباق به افراد کمک میکند تا با چالشهای مختلفی که در مسیرشان قرار میگیرد، به بهترین شکل ممکن برخورد کنند.
در نهایت، موفقیت واقعی به معنای توانایی درک و پذیرش تغییرات و تطبیق با آنهاست. افرادی که میتوانند به خوبی از این مهارتها بهرهبرداری کنند، در زندگی شخصی و حرفهای خود به موفقیتهای چشمگیری دست مییابند و میتوانند به عنوان الگوهایی برای دیگران عمل کنند.
سؤال بهتر: «چگونه با الگوی خودم، مؤثرتر باشم؟»
به جای اینکه بپرسیم «کدام الگو بهتر است؟»، بهتر است بپرسیم:
چه فرصتهایی در الگوی من نهفته است؟
چگونه میتوانم ضعفهای احتمالیام را بهبود دهم؟
در کجاها باید سبک خودم را تطبیق دهم تا تأثیرگذارتر باشم؟
این پرسشها شما را به سوی رشد واقعی هدایت میکنند و به شما این امکان را میدهند که به عمق وجود خود نفوذ کنید و نقاط قوت و ضعف خود را شناسایی کنید. در واقع، با پاسخ به این سؤالات، میتوانید به یک خودآگاهی عمیقتر دست یابید که به شما کمک میکند تا در مسیر توسعه شخصی و حرفهای خود گام بردارید.
بنابراین همهی الگوهای رفتاری، ارزشمندند و هر کدام از آنها میتوانند به ما در درک بهتر خود و دیگران کمک کنند. مدل DISC ما را دعوت میکند تا تفاوتهای رفتاری را درک کنیم نه داوری. این مدل به ما میآموزد که هر فردی با ویژگیهای خاص خود میتواند به جامعه و محیط کار خود ارزش افزوده بدهد.
الگوی شما نادرست یا ضعیف نیست. شما به همان اندازه که هستید، منحصربهفرد، کامل و پرظرفیت هستید. کافی است خودتان را بشناسید، رشد کنید و درک عمیقتری از دیگران به دست آورید. این درک میتواند به شما کمک کند تا روابط خود را بهبود بخشید و تعاملات مؤثرتری با دیگران داشته باشید.
پس دفعهی بعد که خواستید بپرسید «کدام الگوی DISC بهتر است؟» یادتان باشد:
"سؤال اصلی این است که: چگونه میتوانم بهترین نسخهی رفتاریِ خودم باشم؟" این پرسش نه تنها شما را به سمت خود بهبود و توسعه هدایت میکند، بلکه به شما کمک میکند تا درک بهتری از نیازها و احساسات دیگران نیز پیدا کنید و در نتیجه، با ایجاد ارتباطات مؤثرتر، به موفقیتهای بیشتری دست یابید.
در نهایت، این نگرش به شما این امکان را میدهد که به جای تمرکز بر مقایسه و رقابت، بر روی همکاری و همافزایی با دیگران تمرکز کنید، که این خود میتواند به ایجاد یک محیط مثبت و سازنده منجر شود.
Comments